آشفته دلی خفته در این خلوت خاموش
او زاده ی غم بود
که از خاطر دوستان گشت فراموش
گفتمش دل میخری؟پرسید چند؟
گفتمش:دل مال تو،تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
گاهی وقتا زندگی کردن پرنده ها توی قفس
از هر کاری بهتره،به شرتی که اون پرنده تو باشی و
اون قفس دل یارت
مرز عشق این روز ها شباهت زیادی به آدامس داره:
اول شیرین،بعد دوست داشتنی سپس تکراری و خسته کننده
و در آخر دور انداختنی
زندگی چیست؟
اگر خنده است چرا گریه میکنیم؟اگر گریه است چرا خنده میکنیم؟
اگر مرگ است چرا زندگی میکنیم؟اگر زندگی است چرا میمیریم؟
اگر عشق است چرا به آن نمیرسیم؟اگر غشق نیست چرا عاشقیم؟